تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
نوکران حضرت مهدی(ارواحنا فداه) و
آدرس ghanbar313.loxblog.com
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
با اندكي دقت در آيات قرآن و روايات معصومين(ع) ميتوان لزوم و ضرورت وجود حكومت را در همهي زمانها در مكتب اسلام و تشيع جستجو كرد. از امام رضا(ع) روايت شده: «همانا امامت نگهبان دين و نظام مسلمين و صالح دنيا و عزت مؤمنين است. امامت ريشهي رشد يابنده و شاخهي پر بركت و سايه گستر اسلام است. تماميت نماز و زكات و روزه و حج، جهاد، جمع آوري ماليات و صدقات، امضا و اجراي حدود و احكام، پاسداري از مرزها و سرحدات مسلمين با امام است و به وسيلهي او انجام و پياده ميشود.1
بنابراين روشن است كه اسلام حكومت و امامت دارد. آيا اين مطالب و اهداف كه در اين آيات و روايات و شبيه آنها ياد شده منحصر به زمان حضور پيامبر و امامان معصوم است و در زمان غيبت، خداوند راضي است كه اجراي احكام و حدود او تعطيل شود و يا خداوند صلاح دنيا و عزت مؤمنان و حفظ مرزها و دفع شر دشمنان را در زمان غيبت نميخواهد؟ بلكه در زمان غيبت امام زمان(عج) هم بايد حكومت باشد.
حضرت مهدي(عج) در زمان غيبتشان فرمودهاند:«و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا الي رواه حديثنا، فانهم حجتي عليكم و انا حجه ا...» اما در حوادثي كه به وقوع ميپيوندد (كه باعث شبه افكني ميشود) پس رجوع كنيد به روايت كنندگان سخنان ما (كه فقيهان ميباشند) بدرستي كه آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.2
همچنين حضرت مهدي(عج) در توقيع شريف فرمودهاند:«من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام ان يقلدوه» هر كدام از فقها كه نفس خويشتن را نگاه دارد و حافظ دينش باشد و با هوا و هوس خود مخالفت كند و از فرمان مولايش اطاعت كند، بر عموم مردم واجب است كه از او تقليد كنند.3
با اشاره به كلام حضرت در مورد فقيهان وارسته، ولايت و سرپرستي مردم را در زمان غيبت خود به آنها سپرده و بر مردم واجب ميدانند كه از آنها در امور حكومتي و ادارهي جامعه، تبعيت و پيروي كنند.
يکي از مطالب اسرار آميز حضرت ولي عصر (عج) تقارن روز ظهور آن حضرت با روز عاشوراي حضرت سيدالشهدا (ع) و روز شهادت جانگداز آن امام مظلوم و پيشواي آزادي است. اصل تقارن اين دو جريان و مصادف بودن روز ظهور با روز شهادت امام حسين (ع) مطلبي است که در عده اي از روايات اهل بيت عليهم السلام وارد شده است. ابوبصير مي گويد حضرت ابوجعفر امام باقر (ع) فرمود:
حضرت ولي عصر (ع) در شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان به نام شريفش ندا مي شود و در روز عاشورا روزي که حسين بن علي عليهماالسلام در آن کشته شد، قيام خواهد کرد.
من از خداوند درخواست مي کنم که مرا به مقام شايسته و ستوده اي که براي شما در نزد پروردگار است برساند و مرا نصيب کند که در رکاب امام هدايت از خاندان شما که ظهور کرده و به حق نطق مي کند- حضرت مهدي موعود (ع)- خونخواهي شما نموده و انتقام خون بنا حق ريخته شما را بگيرم.
آري در زيارت مخصوص امام حسين (ع) در روز عاشورا نيز هر فصل ديگري که اين زيارت شريف خوانده شود و در ضمن توسل به حضرت سيدالشهدا (ع) شخص زائر و متوسل با دنيايي از درد، غم، سوز و گداز از خداي قاضي الحاجات درخواست مي کند که او را موافق بدارد تا در معيت و همراهي امام زمان ارواحنا فداه و در رکاب پرافتخار آن پيشواي جهاني بيايد و انتقام خون پاک امام حسين (ع) را از جنايتکاران بني اميه بگيرد.
شگفت انگيز است که هم خود و هم زيارت عاشورا يادآور ارتباط بسيار قوي و نيرومند اين دو حجّت بزرگ الهي اند. برنامه عاشورا و زيارت عاشورا دلدادگان امام حسين (ع) را به امام زمان متّصل ساخته و پيوند مي دهند و انسان ها را از مسير عاشورا و زيارت جانسور امام حسين (ع) و در عين سوگ و عزا و توسل به آن حضرت به سوي امام عصر متوجه مي سازند.
پس از مجروح شدن به اسارت دشمن در آمد و در آن جا به شهادت رسيده است و او را دفن كرده اند و 16 سال بعد هنگام تبادل جنازه ي شهدا با اجساد عراقي، جنازه ي «محمدرضا شفيعي» و ديگر شهداي دفن شده را بيرون مي آورند تا به گروه تفحص شهدا تحويل دهند. اما جنازه ي محمدرضا سالم است، سالم سالم.
صدام گفته بود اين جنازه اين طور نبايد تحويل ايراني ها داده شود. او را ۳ماه در آفتاب داغ مي گذارند، اما تفاوتي نمي كند. پودر مخصوص تخريب جسد مي پاشند، ولي باز هم بي تأثير است.
مادر شهيد مي گويد: موقع دفن محمدرضا، حاج حسين كاشي به من گفت شما مي دانيد چرا بدن او سالم است؟ گفتم چرا؟
گفت:راز سالم ماندن ايشان چهار چيز است:
هيچ وقت نماز شب ايشان ترك نمي شد.
دائماً با وضو بود.
هيچ وقت زیارت عاشورا یش ترك نمي شد.
مداومت بر غسل جمعه داشت.
هر وقت براي امام حسين- عليه السلام- گريه مي كرد، اشك هايش را به بدنش مي ماليد.
مادر شهيد درباره ي موفقيت شهيد مي گويد: به امام زمان- عجّل الله تعالي فرجه الشریف- ارادت خاصّي داشت و هر وقت به قم مي آمد، رفتن به جمكران را ترك نمي كرد.
حدود بيست سال پيش در ايام محرم پايم ضربه ي شديدي خورد به طوري كه قدرت حركت نداشتم. پايم را آتل بسته بودند. ناراحت بودم كه نمي توانستم در اين ايام كمك كنم. نذر كرده بودم كه اگر پايم تا روز عاشورا خوب شود، با بقيه ي دوستانم ديگ هاي مسجد را بشورم و كمكشان كنم. شب عاشورا رسيده بود و هنوز پايم همان طور بود. از مسجد كه به خانه رفتم، حال خوشي نداشتم. زيارت را خواندم و كلي دعا كردم. نزديكي هاي صبح بود كه گفتم مقداري بخوابم تا صبح با دوستانم به مسجد بروم.
در خواب ديدم در مسجد (المهدي، بلوار امین قم) جمعيت زيادي نشسته اند و من هم با دو عصا زير بغل بودم. يك دسته ي عزاداري در حال ورود به مسجد بود. جلوي دسته، شهيد«سعيد آل طه» داشت نوحه مي خواند. با خود گفتم: اين كه شهيد شده بود! پس اينجا چه كار مي كند؟
ناگهان ديدم پسرم «محمّد» هم كنارش هست. عصازنان به قسمت زنانه رفته و در حال تماشاي اين ها بودم كه ديدم محمد به سراغم آمده و دستش را دور گردنم انداخت. به او گفتم: مادر، چه قدر بزرگ شده اي؟
-آره، از وقتي كه به اينجا آمديم، كلّي بزرگ شديم.
بعد رو به من كرد و گفت: مادر! چه شده؟ مشكلي داري؟
- چيزي نشده پاهايم كمي درد مي كرد، با عصا آمدم.
- ما چند روز پيش رفتيم كربلا. از ضريح برايت يك شال سبز آوردم.
بعد دست هايش را باز كرد و از سر تا مچ پاهايم كشيد، آتل و باندها را باز كرد و شال سبز را به پايم بست و گفت: از استخوانت نيست؛ كمي به خاطر عضله ات است كه آن هم خوب مي شود.
از خواب بيدار شدم، ديدم باندها همه باز شده و شال سبزي هم به پاهايم بسته شده بود. آهسته بلند شدم و آرام آرام راه رفتم. من كه كف پاهايم را نمي توانستم روي زمين بگذارم، داشتم بدون عصا راه مي رفتم. پايين رفتم و شروع به كار كردم كه پدر محمّد از خواب بيدار شد. وقتي من را در اين حالت ديد زد زير گريه... .
بعدها اين جريان به گوش آيت الله العظمي گلپايگاني رحمة الله عليه رسيد. ايشان گفتند: او را نزد من بياوريد.
پيش ايشان رفتم و شال را به ايشان دادم. ایشان گفتند: به جدّم قسم، بوي حسين عليه السلام را مي دهد. سپس به آقازاده ي شان گفتند: آن تربت را بياوريد، مي خواهم با هم مقايسه كنم.
وقتي تربت را كنار شال گذاشتند، گفتند كه اين تربت و شال از يك جا آمده است. فكر نكنيد اين يك تربت معمولي است! اين تربت از زير بدن امام حسين عليه السلام برداشته شده است، مال قتلگاه است، دست به دست علما گشته تا اكنون به دست ما رسيده است. شما نيم سانت از اين شال را به ما بدهيد، من هم به جايش به شما از اين تربت مي دهم.
گفتم: بفرماييد آقا، تمام شال براي خودتان. ايشان گفتند: اگر قرار بود اين شال به من برسد، خداوند شما را انتخاب نمي كرد. خداوند خانواده ي شهدا را انتخاب كرد تا مقامشان را يادآور شود.
[سید شهیدان اهل قلم سید] مرتضي [آوینی]اُنسي ديرينه با شهدا داشت، آن شب در معراج شهداي اهواز، قرآن خواند و تا صبح گريست. براي رفتن عجله داشت، روز بعد به ميدان مين در منطقه ی فكه رفتيم. پيكر شهيدي بر رويزمين بود. گوشي بيسيم به گوشتهاي آبشدهاش چسبيده بود. آن روز مدامميگفت:«بچهها! ميخواهيم برويم قتلگاه، نه؟».
مقتل شهداي والفجر 1 انتظارش را ميكشيد. خودش ميدانست كه او را پذيرفتهاند، بايد بار سفر را ببندد. دوست داشت حتي در عالم رؤيا شمشير امام علي علیه السلام را ببيند، به قتلگاه نزديك شد آن جا كه 50 نفردست در دست يك ديگر به شهادت رسيدهاند. دوستي با خنده گفت: «قتلگاه هم شبيه همينتپهها و گودالهاست! همينجا مصاحبه را بگير».
سيد خسته ی عشق بود، با صبوري پاسخداد: «نه اصغر جان! ميگرديم تا قتلگاه را پيدا كنيم.» سرانجام قتلگاه را يافت، و ازهمان جا پركشيد. ساخت فيلم بهانهاي بود براي او، دلش هواي رفتنداشت.
گزیده ای از کلام شیوای شهید:
راه كاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر كسی در هر زمان بدین صلا لبیك گوید، از ملازمان كاروان كربلاست. پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند .
آن آزادی که غرب می گوید «رهایی از هر تقید و تعهد» است و این آزادی که ما می گوییم نیز «رهایی از هر تعلقی» است.
جه کسی می تواند ثابت کند که ضررویدئو از کامپیوتر بیشتر است؟ هیچکس. مشکل اینجاست که ما فقط با معیار اخلاق ظاهری به محصولات تکنولوژیک غرب می نگریم نه با معیار حکمت و حقیقتدین.
ساحل را دیده ای که چگونه در آینه آب وارونه انعکاس یافته است؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است .هیچ پرسیده ای که عالم شهادت برچه شهادت می دهد که نامی این چنین بر او نهاده اند؟
هنر آنست که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند که چنین مرده اند.
همسر شهید برونسی می گوید: هر سال شب بيست و يکم ماه مبارک، مراسم احيا داشتيم. مسجد محل يک هيات عزاداری داشت. بعد از نماز مغرب، عبدالحسين[برونسی] همهشان را افطاري ميآورد خانه.
بعد از شهادتش، اولين ماه مبارک، بعضي از فاميل، ازم خواستند که ديگر افطاري ندهم. گفتم: خودمم همين فکرو کردم، با اين بچههاي قد و نيم قد، بايد مواظب خرج و مخارج باشم.
شب بيست و يکم، فقط قرار شد دو، سه تا از آشناها بيايند. به اندازه ی بيست نفر غذا درست کردم. در واقع مجلس را خودماني کردم. بعد از نماز، يکهو ديدم هفتاد، هشتاد نفر از بچههاي هيات آمدند خانهمان. حسابي هول شدم. داشتم بساط چاي را جور ميکردم که آقاي اخوان آمد. گفت: حاج خانم! همينو ميچرخونيم تا هر کسي تبرکاً چند لقمه بخوره.
آن شب براي بيشتر از صد نفر غذا کشيدم. چند تا ديس هم داديم به همسايهها. نه حواس من به اين بود که چه دارد ميگذرد، نه حواس بقيه. آخر کار، آقاي اخوان يک دفعه با حيرت گفت: حاج خانم! مگه شما نگفتي اندازه ی بيست نفر غذا درست کردي؟
تازه يادم آمد که قبل از کشيدن غذا، به شهيد گفته بودم: اينا مهموناي خودت هستن، خودتم بايد سيرشون کنی.
دو، سه تا ديس ديگر که کشيديم، غذا تمام شد. آقاي اخوان گفت: اگر من چيزي نگفته بودم، با برکتي که اين غذا پيدا کرده بود، همه ی محله رو هم ميشد افطاري داد!
« ساکنان ملک اعظم2ص97»
قسمت هایی از بیانات مقام معظم رهبری در جمع کارگردانان:
آدم مىبيند اين شخصيت هاى برجسته، حتّى در لباس يك كارگر به ميدان جنگ آمدهاند؛ اين اوستا عبدالحسين برونسى، يك جوان مشهدى بنّا، كه قبل از انقلاب يك بنّا بود و با بنده هم مرتبط بود، شرح حالش را نوشتهاند و من توصيه مىكنم و واقعاً دوست مىدارم شماها بخوانيد. ايشان اول جنگ وارد ميدان نبرد شده بود و بنده هم هيچ خبرى نداشتم. بعد از شهادتش، بعضى از دوستان ما كه به مجموعههاى دانشگاهى و بسيج رفته بودند و با اين جوان بىسواد - بىسواد به معناى مصطلح؛ البته سه، چهار سالى درس طلبگى خوانده بوده، مختصرى هم مقدمات و ابتدايى و اين ها را هم خوانده بوده- صحبت كرده بودند، مىگفتند آنچنان براى اين ها صحبت مىكرده و حرف مىزده كه دل هاى همهى اين ها را در مشت مىگرفته؛ به خاطر همين كه گفتم، يك معرفت درونى را، يك ادراك را، يك احساس صادقانه را و يك فهم از عالم وجود را منعكس مىكرده؛ بعد هم بعد از شجاعت هاى بسيار و حضور در ميدان هاى دشوار، به شهادت مىرسد. اين زيبايي هایی كه آدم در زندگى يك چنين آدمى يا شهيد همت و شهيد خرازى مىتواند پيدا كند و يا اين هايى كه حالا هستند، نظيرش را شما كجا مىتوانيد پيدا كنيد؟کجا می شود پیدا کرد؟
س از عروج ملکوتی شهید جاج ابراهیم همت، شبی فرزند کوچکش مریض می شود و در تب شدیدی می سوزد همراه با گلودردی سخت. هرچه همسر شهید می خواهد بچه را دکتر ببرد می بیند همه به او می گویند فردا مراجعه کنید.
شب به منزل می آید ولی بچه سخت بی قراری می کند. مادر هرکاری می کند مانند پاشوری و گذاشتن کیسه ی یخ روی پیشانی بچه هیچ کدام افاقه نمی کند و بچه شروع می کند به هذیان گویی، گریه کردن و بهانه ی پدر را گرفتن.
در نیمه ی شب، همسرشهید، طاقت خود را از دست می دهد و درحالت خستگی شدید و خواب و بیداری شروع می کند با حاج همت درد دل کردن و می گوید: حاج همت! مگر نمی گویند که شهدا زنده اند؟ من این همه شب و روز بچه ها را نگه داشتم یک شب هم تو بیا و از این بچه پرستاری کن!
همین طوری که بالای سر بچه نشسته بود خوابش می برد و در خواب می بیند شهید آمده به خانه و به او می گوید: چرا این قدر ناراحتی؟ خیلی خوب چند ساعت هم من بچه را نگه می دارم. می نشیند کنار خانم و بستر بچه. بچه اش را بغل گرفته و ناز و نوازش می کند. مادر در حال تماشای این صحنه ی شیرین است که ناگهان بچه می گوید: مامان! پاشو من حالم خوب شده است، الآن بابا این جا بود. وقتی همسر شهید به خود می آید چیزی نمی بیند ولی بوی عطر خاصی فضای اتاق را عطر آگین نموده است.
همسر شهيد دكتر احمد رحيمي؛ ساكن مشهد مقدس مي گويد: پس از مدت ها در رويايي شيرين ديدم: درون قطار به همراه دخترم؛ آسيه نشسته ام. بيرون پنجره سيدي سبز پوش بود كه نور بر صورتش احاطه داشت، او مرا محو خود كرده بود. با اشاره ي كسي كه در كنارش ايستاده بودم، نگاهم را از آن سيد برداشتم. خدا مي داند چقدر از ديدنش خوشحال شدم. او كسي جز احمد نبود. به من اشاره كرد و با صدايي رسا گفت: ناراحت نباش، من دارم مي آيم.
فرداي آن روز بي صبرانه منتظر تعبير خوابم بودم. دخترم؛ آسيه كه تا آن زمان فقط كلمات نامفهومي را تكرار مي كرد، بدون مقدمه شروع كرد به بابا گفتن!
ساعت نه صبح از تهران تماس گرفته شد و گفتند: يك شهيد بسيجي به نام احمد رحيمي به مشهد منتقل شده كه احتمال مي دهيم متعلق به خانواده ي شما باشد. با خانواده براي شناسايي راهي معراج شهدا شديم. باورش خيلي سخت بود. پيكرش به طور كامل سوخته، استخوان هايش درهم شكسته و تركش هاي متعددي بر بدنش نشسته بود. وقتي چشمم به پاي چپش كه قبلاً تركش خورده بود، افتاد اطمينان پيدا كردم كه خواب ديشبم تعبير شده است.
بعد از ديدن پيكرش بار ديگر در خواب به سراغم آمد و دلسوزانه گفت: چرا اين قدر ناراحتي؟ من در آن جا از غصه هايي كه تو با ديدن جنازه ام مي خوري، معذبم. بعد با حالتي خاص گفت: باور كن قبل از شهادتم تعداد زيادي تانك عراقي را منهدم كردم و لحظه ي شهادت هيچ چيز نفهميدم چون حضرت ابالفضل علیه السلام در كنارم وامام زمان عجل الله تعالی فرجه بالاي سرم نشسته بودند.
آن خواب، آرامش خاصي به من داد. گويا جان تازه اي پيدا كرده بودم و فهميدم كه شهدا پس از شهادت هم در زندگي، حضوري عيني دارند.
این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.(مقدمه کتاب)
«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است.
شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال 36 دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال 61 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.
دو خاطره از مفقود شدن شهید هادی را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم:
یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچکدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم. برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: "بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم". یکی دیگه از بچّه ها گفت: "ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه" یکی دیگه گفت: "ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان"
***
پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: " چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟" با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: "الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و... خلاصه هر روز چیزی می گفتیم." تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: "مادر چی شده؟" گفت: من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و... " وقتی گریه اش کمتر شد گفت: "من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده". مادر ادامه داد: "ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه" چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت.
همه برادران تصميم خود را گرفتهاند، ولي من به خاطر سختي عمليات تاكيد ميكنم. شما بايد مثل حضرت ابراهيم(ع) باشيد كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش برويد. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهيد كرد. بايد در حد نهايي از سلاح مقاومت استفاده كنيم
هرگاه خداوند مقاومت ما را ديد رحمت خود را شامل حال ما ميگرداند. اگر از يك دسته بيست و دو نفري، يك نفر بماند بايد همان يك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهيد شد نگوييد فرمانده نداريم و نجنگيم كه اين وسوسه شيطان است. فرمانده اصلي ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستيم، ما وسيله هستيم براي بردن شما به ميدان جنگ. وظيفه ما مقاومت تا آخرين نفس و اطاعت از فرماندهي است
حداكثر استفاده از وسايل را بكنيد. اگر اين پارو بشكند، به جاي آن پاروي ديگري وجود ندارد. با همين قايق ها بايد عمليات بكنيم. مهدي در شب عمليات وضو ميگيرد و همه گردان ها را يك يك از زير قرآن عبور ميدهد. مداوم توصيه ميكند
برادران! خدا را از ياد نبريد نام امام زمان(عج) را زمزمه كنيد. دعا كنيد كه كار ما براي خدا باشد
از پشت بيسيم نيز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحريض و تشويق ميكند
لشكر عاشورا در كنار ساير يگان هاي عمل كننده نيروي زميني سپاه، در اولين شب عمليات بدر، موفق به شكستن خط دشمن ميشود و روز بعد به تثبيت مواضع در ساحل رود ميپردازد
گوشه اي از وصيت نامه
عزيزانم! اگر شبانهروز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام(ره) را به ما عنايت فرموده، باز هم كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسههاي دروني و دنيافريبي را شناخته و برحذر باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست
بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست
هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد. پشتيبان و از ته قلب، مقلد امام(ره) باشيد، اهميت زياد به دعاها و مجالس ياد اباعبدالله(ع) و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسيني و زينبي بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد و فرزندان خود را نيز همانگونه تربيت كنيد كه سربازاني با ايمان و عاشق شهادت و علمداراني صالح و وارث حضرت ابوالفضل(ع) براي اسلام بار بيايند
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(علیه السلام) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(علیه السلام) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنههای پیکار میرزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان (عجل الله فرجه) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(علیه السلام) است. من تکلیف میکنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسینوار زندگی کردن در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته میشود و کسی میتواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عجل الله فرجه). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد
الحمد لله رب العالمین و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
و الصلاه و السلام علی خیر خلقه و خاتم انبیائه و رسله سیدنا و نبینا و شفیع ذنوبنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین لاسیما بقیت الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین له الفداء.
موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت بقیت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلایل عقلی است. روشی را كه برای اثبات این مطلب از نظر عقل برگزیده ایم, روش معروف منطقی به نام روش ((سبر و تقسیم)) است كه آن را روش ((تردید)) نیز گفته اند. از این روش, متكلمان امامیه در كتاب های كلامی خود بهره برده اند; از جمله شیخ طوسی, در كتاب الغیبه بر اساس این روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال كرده است. قبل از ایشان, سید مرتضی در كتاب الذخیره و دیگر كتاب های مربوط به مسئله ی امامت این روش را به كار گرفته است و قبل از سید مرتضی, شیخ مفید در آثار مربوط به مسئله ی مهدویت و امام عصر(عج) از این روش استفاده كرده است.
با توجه به این مقدمات, باید مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبنای قانون سیر و تقسیم بررسی كنیم و دیدگاه های آن ها را درباره ی امام و خلیفه ی پیامبر مطالعه كنیم.................
در ابتدا باید به یک مقدمه اشاره کرد که تقسیم علوم به عقلی و نقلی در فرهنگ اسلامی یک اصطلاح و قرارداد است که خالی از تسامح نیست؛ زیرا بسیاری از موضوعات و مسایل علوم نقلی عقلی نیز هستند و مستند به ارتکاز، فطرت و عقل میباشند و قبول آنها مبتنی بر قبول مبادی آنهاست و قبول مبادی آنها نیز مبتنی بر عقل است.(1)
در قرآن چند آيه هست كه مورد استدلال شيعه در باب امامت است.يكى از آن آيات آيه: «انما وليكم الله» است(اتفاقا در همه اينها روايات اهل تسنن هم وجود دارد كه مفاد شيعه را تاييدمىكند).ما آيه اى در قرآن داريم به اين صورت: «انما وليكم الله و رسولهو الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و همراكعون» (1) . «انما» يعنى منحصرا(چون اداة حصر است).معنى اصلى «ولى» سرپرست است.ولايت يعنى تسلط و سرپرستى: سرپرست شما فقط و فقط خداست و پيغمبر خدا و مؤمنينى كه نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكاتمىدهند.
ما در دستورات اسلام نداريم كه انسان در حال ركوع زكات بدهد كه بگوييم اين يك قانون كلى است و شامل همه افرادمىشود.اين، اشاره است به واقعهاى كه در خارج يك بار وقوع پيدا كرده است و شيعه و سنىبه اتفاق آن را روايت كردهاند و آن اين است كه على(ع)در حال ركوع بود، سائلى پيدا شد و سؤالى كرد، حضرت اشاره كرد به انگشت خود.............
الحمد لله رب العالمين و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و الصلاه و السلام علي خير خلقه و خاتم انبيائه و رسله سيدنا و نبينا و شفيع ذنوبنا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و علي اهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين لاسيما بقيت الله في الارضين روحي و ارواح العالمين له الفداء. موضوع بحث, اثبات وجود مقدس حضرت بقيت الله الاعظم, امام عصرـ ارواحنافداه ـ بر اساس دلايل عقلي است. روشي را كه براي اثبات اين مطلب از نظر عقل برگزيده ايم, روش معروف منطقي به نام روش ((سبر و تقسيم)) است كه آن را روش ((ترديد)) نيز گفته اند.
از اين روش, متكلمان اماميه در كتاب هاي كلامي خود بهره برده اند; از جمله شيخ طوسي, در كتاب الغيبه بر اساس اين روش, بر وجود حضرت امام عصر ـ ارواحنافداه ـ استدلال كرده است. قبل از ايشان, سيد مرتضي در كتاب الذخيره و ديگر كتاب هاي مربوط به مسئله ي امامت اين روش را به كار گرفته است و قبل از سيد مرتضي, شيخ مفيد در آثار مربوط به مسئله ي مهدويت و امام عصر(عج) از اين روش استفاده كرده است. در اين جا چند نكته را به عنوان پيش درآمد بحث يادآور مي شوم:..............
پیش از پرداختن به هر کاری, اگر ضرورت و بایستگی آن معلوم باشد، انسان برای انجام آن، انگیزه و نشاط لازم را پیدا می کند. وقتی سخن از مباحث «مهدویّت» به میان می آید، ممکن است سؤال شود: با وجود موضوعات بسیار گوناگونی که در جهان علم و دانش وجود دارد، چرا باید به مباحث مهدویّت پرداخت؟
در پاسخ باید گفت که، «اندیشه ی مهدویّت» پاسخ گویی کامل و جامع به خواسته و نیاز دیرین انسان ها در اصلاح وضعیت نابسامان بشری است و «دولت مهدوی» پاسخ گوی تمام کاستی ها و ناراستی ها - براساس محوریت دین, اخلاق و معنویت - است.
نویسنده: آیت الله جوادی آملی بیشک، هر اجتماعی از انسانها همواره نیازمند رهبری مقتدر است، تا امور خویش را تحت تدبیر او تمشیت کند: «لابُدَّ للنّاس من أمیر برّ أو فاجر»؛ (1) اما مسأله ی امامت و ولایت، برتر از رهبری و تمشیت امور دنیایی مردم است و ملاک نیاز به پیامبر و امام معصوم منحصر در امور یاد شده نخواهد بود. برخی بر ضرورت نبوت و امامت چنین استدلال میکنند: از آنجا که بشر موجودی اجتماعی و مدنی است و نظم، لازم تمدن و آن هم در گرو وجود قانون است، هماره به انبیا و امامانی نیاز دارد، تا با وضع قوانین و اجرای آنها، بقای نظم و پیشرفت تمدن بشری را تأمین و تضمین کنند. (2) خواجه نصیرالدین طوسی (ره) این برهان را چنین به چالش کشیده است: این بیان در اثبات ضرورت نبوت و امامت تام نیست؛ زیرا بسا انسانها و جوامعی که هرگز دینی اختیار و از پیامبر و امامی پیروی نمیکنند، اما بهتر یا بسان ما زندگی میکنند. تمدنی، قانونی و نظمی دارند که دنیای آنان را تأمین میکند. پس ضرورت نبوت و امامت بدان جهت نیست که در پرتو آن دنیایمان به سامان رسد؛ بلکه از آنجا که ما موجودی ابدی هستیم و تا بینهایت راهی طولانی پیش رو داریم، این ابدیت و مسیر تا بینهایت که به نام معاد میشناسیم و پیمودن طریق سعادت ابدی خود نیازمند بعثت انبیا و نصب ائمه است.
دليل بر صحت امامت وجود اقدس امام زمان (ارواحنا فداه) اينست كه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در خصوص وى و غيبتش و كيفيت مخصوص بآن تنصيص شده (يعنى با صراحت در باره آن سخن گفتهاند) و بدون اختلاف هم واقع شده و چيزى از آن فروگذار نشده است. بر حسب عادت نميشود باور كرد كه جماعت بسيارى به دروغ از موضوعى خبر دهند، و همان طور كه آنها گفته و وصف نمودهاند هم مصداق پيدا كند!. پس وقتى كه اخبار غيبت امام زمان پيش از ميلاد وى بلكه قبل از زمان پدر و جدش رسيده و در دسترس مسلمانان قرار گرفته باشد، بطورى كه فرقه كيسانيه و ناووسيه و واقفيه آن را دستاويز اصلاح عقايد خود قرار دهند، و محدثين شيعه و اصول مؤلفه آنها در عصر حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام ثبت نموده و آن را از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و يك يك ائمه طاهرين عليهم السلام نقل كرده باشند، اعتقاد بامامت حضرت صاحب الزمان عليه السّلام بدليل اين صفت و غيبت مزبور كه در دلائل و اعلام امامت آن سرور ذكر شده، صحيح مىباشد و هيچ كس را نميرسد كه آن را انكار كند............
همان گونه كه بعثت پیامبر اكرم در بدترین عصر تحقق یافت، ظهور حضرت حجت(عج) نیز در هنگامی است كه ظلم و جور و یأس و نومیدی جهان را فراگرفته باشد. قرن ششم میلادی را باید عصر حاكمیت سیاهی و تباهی نامید، چرا كه در آن زمان ابرهای متراكم نادانی، سایه شوم و سنگین خود را بر زندگی بشر افكنده بود و جوامع آن روز در تنگناهای اقتصادی و اجتماعی مرگباری قرار داشتند، لیكن سنت تاریخ و قانون طبیعت و مشیت حق تعالی، همواره به اثبات رسانیده كه در چنین مقاطع حساس و یأس آور است كه روشنایی و امید از اعماق ظلمت و یأس پیدا میشود و بهار سبز و خرم از دل زمستان سرد و بیجان متولد میگردد. در عصری، پیام روح بخش بعثت رسول اكرم صلی الله علیه و آله بر كالبد افسرده و مرده جهان دمیده شد كه پانصد سال و به نقلی هفتصد سال از ظهور عیسی بن مریم گذشته بود. در این فترت و فاصله ممتد كسی به پیامبری مبعوث نگردید، جهل و ظلم بر سراسر گیتی حكومت می كرد و جنگ نامعقول ایران و روم نابسامانی ها و افسردگیهای فراوانی به بار آورده بود........
درآمد سال سال على است ولى جاى آنانى هم كه به عبادت ـ از گونه نظر در صورت ولى خدا(1) ـ روزگار مى گذرانده اند نيز هست; سلمان و بوذر و عمار و سرانجام غلام على قنبر.وى كه زندگى اش به ظاهر و به باطن وقف على و آل بود و مظلوم; مظلوم به مفهوم بى توجهى و كم عنايتى به شخصيت و هم به كلمه قنبر و ادامه اين مظلوميت در طول اعصار و تا روز امروز. مظلوم از براى آن كه نه شعرى به خاطرش سرودند و نه حماسه اى از برايش نگاشتند(2) و هر چند غلامعلى و غلام على فراوان شد ولى كمتر كسى نام قنبر بر فرزندش نهاد و آنانى كه نامشان قنبر بود كمتر نام آفريدند و در جريده مصلحان و محققان ذكرى از ايشان نرفت و آن قنبر نامان انگشت شمار نيز خود مظلومى ديگر شدند(3); نه كسى قلم بر ايشان لنگانيد و نه خود قلم بر دوش بنان نهادند.اين مظلوميت ساليان سال ادامه داشت تا از بركات روح قدسى آن شهيد راه حلقه به گوشى على, خامه نويسنده عاشق غلامى على و غلام على, علا مه محمدرضا عبدالامير انصارى, نخستين كتاب مستقل در باره قنبر را با نام قنبر المذبوح(4) فى حب على ـ عليه السلام ـ(5) به زبان وحى نگاشت.اين كمين بنده نيز كه همواره در پى شناساندن چهره هاى درخور توجه و كمتر مورد توجه بوده است, با در رسيدن سال ((سلونى)) آهنگ آن نمودم تا متن اين كتاب محققانه را به در درى درآورم تا پارسى زبانان عربى گريز نيز از اين ترجمان تحريرگونه استفادت برند و از چون اويى محروم نگردند; تقارن نام مترجم حقير با آن نويسنده عديم النظير نيز گيرنده فال نيكى ديگر شد... والسلام على مولاى قنبر و مولاى مولاى على
قاعده لطف از قواعد کلامی است که متکلمان به آن، بر وجود و لزوم معصوم استدلال می کنند. و این بدان معنی است که خداوند، زمینه نزدیکی انسان به طاعت و دوری او را از معصیت، فراهم می کند، اما نه به گونه ای که به حد اجبار برسد. شیخ مفید در پاسخ از این پرسش که دلیل بر وجود امام زمان (ع) چیست؟ به قاعده لطف استناد می کند و می نویسد: وجود امام معصوم و حجت حق، در هر زمان لازم و این وجود معصوم، لطف است و لطف، همیشه بر خدا لازم است. 1 خواجه نصیرالادین طوسی (در اول بحث امامت تجرید الاعتقاد، ص 222) می نویسد: نزد عقلا، معلوم است که انحصار لطف الهی در تعیین امام است. وجود امام لطفل است و تصرف او در مسائل اجتماعی، لطفی دیگر و غیبت امام، مربوط به ما می شود. 2...............
خزانه و خزانه داری، عبارتی است که کاربردش را بیشتر برای حفاظت از گنجینه های طلا و نقره می شناسیم. در صورتی که ممکن است گنجینه ای، مملو از اسناد و مدارک هم نیازمند خزانه دار باشد. امّا چیزهای مادی، مثل پول، سند، عکس، یک اتاق گل و چیزهایی از این دست، تنها مواردی نیستند که نیازمند نگهبان و خزانه دارند. علم هم می شود خزانه دار داشته باشد. لااقل مایی که بارها به سوال «علم بهتر است یا ثروت» پاسخ داده ایم – البته اگر گفته باشیم علم!- می دانیم که علم ارزشمندتر از پول است. خوب خزانه داری هم برای گوهرهای ارزشمند است دیگر........
بر حسب روایات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بین مردم، منشأ خیر و برکت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسیاری از بلاها و خطرها از جامعه است، چنانکه در تفسیر آیه 251سوره بقره(ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لكن الله ذوفضل علي العالمين) ازامام صادق عليه السلام نقل شده که فرمودند: «إن الله لیدفع بمن یصلی من شیعتنا عمن لا یصلی ولو اجتمعوا علی ترک الصلاه لهلکوا؛ به درستی که خداوند به واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را ازکسانی که نماز نمی خوانند، دفع می کند. زیرا اگر همه شیعیان نماز را ترک گفته، هلاک می گردند»
اینک نسبت به بعضی از فرازهای فرمایش امام سجاد عليه السلام توضیحاتی ارائه می دهیم: «نحن أمان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء.»(اين جمله در توقيع امام زمان عليه السلام نيز آمده است كه حضرت فرموده اند:«اني لامان لأهل الأرض کما أن النجوم أمان لأهل السماء.»احتجاج طبرسي،ج2،ص545) در این فراز از سخنان امام عليه السلام به نقس حیاتی و پراهمیت ائمه اطهار عليهم السلام نسبت به امنیت و آرامش اهل زمین اشاره گردیده و وجود امامان و رهبران معصوم - که از سوی خدا عهده دار مسئولیت هدایت و ارشاد و رهبری جامعه گردیده اند- برای اهل زمین ، موجب امنیت و آرامش دانسته شده و این بسان ستارگان آسمان است که موجب آرامش اهل آسمانند.........
سلیمان گوید: از امام صادق عليه السلام پرسیدم که مردم در زمان غیبت چگونه از امام غایب بهره مند می شوند؟ آن حضرت فرمود:« همچنان که از خورشید هنگامی که در پشت ابرها است، بهره مند می گردند».
آثار وبركات وجودي امام عصر (عليه السلام)
احادیث و روایات ازپیامبر اکرم و ائمه عليه السلام در جواب وپاسخ این گونه پرسش ها فراوان است که ذکر آن در این مختصر نمی گنجد، لکن از باب نمونه به عنوان تیمن و تبرک ، حدیثی را از امام سجاد عليه السلام که بیانگر پاره ای از برکات وجودی امام عليه السلام است، ذکر می کنیم:...........
اعتقاد و باور به امام زمان (عج) و معرفت و محبت ایشان از نظر فردی، خانوادگی و اجتماعی دارای تأثیرات مثبت فراوانی است که شناخت این آثار موجب افزایش دلبستگی و تشویق بیشتر در جهت تقویت مبانی ولائی انسان در محیط خانواده و روابط خانوادگی و تربیت فرزندان خواهد شد. برخی از فوائد مهدی محوری در خانواده عبارت است از.......
از جمله نعمتهاي باطني و ارزشمند که خداوند به ما ارزاني داشته و ما آن گونه که شايسته است قدر آن را نميدانيم، نعمت وجود امام زمان(ع) است. ايشان متعلّق به گروه يا فرقة خاصّي نيست؛ او متعلّق به همه است. او واسطة رحمت و فيض الهي است. هر کس هر چه دارد، به برکت وجود اوست، امّا اکثر مردم او را نميشناسند و با وي ارتباط ندارند. تمامي نعمتهاي خداوند را ميتوان در دو گروه قرار داد؛ برخي از اين نعمتها مادّي وظاهري و برخي ديگر غير مادّي و باطني هستند. «وَ اَسبَغَ عَلَيکُم نِعَمَهٌ ظاهِرَةً و باطِنةً؛ نعمتهاي ظاهر و باطن را بر شما سرازير کرده است.»
دکتر حامد حفنی داود، از دانشمندان معاصر اهل سنّت، مقدمهای کوتاه بر کتاب«بحث حول المهدی»شهید سیّد محمّد باقر صدر نوشته است. این مقدّمه، حاوی بحثی مختصر در اصالت اسلامی و لزوم عقلی اعتقاد به مهدویّت، و چند سطر درباره کتاب یاد شده است............
قنبرغلام مخصوص على عليه السلام بود و حجاج بن يوسف او را دستگير كرد و گفت تو بنده على بن ابيطالب هستى؟قنبر گفت من بنده خدا هستم و على هم ولينعمت من است.حجاج گفت از دين على تبرى و بيزارى بجوى قنبر گفت تو مرا راهنمائى كن بدينى كه بهتر از دين على باشد .
حجاج گفت حال كه از دين او تبرى نميجوئى پس هر گونه كشتن را اختيار ميكنى بگو تا ترا بدانقسم بقتل برسانم.قنبر گفت اختيار با خود تست بهر قسم كه تو مرا بكشى من هم ترا بهمان قسم (در روز قيامت) بقتل ميرسانم و بالاخره بدستور حجاج بشهادت رسيد.
از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه قنبر على عليه السلام را خيلى دوست داشت و موقعيكه حضرت از منزل خارج ميشد قنبر هم با شمشير پشت سر او بيرون ميشد يكشب على عليه السلام فرمود قنبر چرا پشت سر من ميآئى؟عرض كرد بجهت آنكه مبادا صدمهاى بوجود مبارك تو وارد شود فرمود تو از اهل آسمان مرا حراست ميكنى يا از اهل زمين؟عرض كرد بلكه از اهل زمين فرمود بدون اذن خدا اهل زمين نميتوانند بمن صدمهاى برسانند پس قنبر برگشت